آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

❀ღآویناღ❀

دست زدن آوینا

اولین حرکتی که در سال جدید دخملم یاد گرفت دست زدن بود روز پنجم عید به همت خاله ها و عزیزش یادگرفت. کلی هم ذوق میکنه وقتی دست میزنه الهی فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت اینم یه عکس بامزه از دخمل خوردنی من. داره با داییش رانندگی میکنه ...
21 فروردين 1391

آخرین دلنوشته سال 90

این آخرین مطلبیه که امسال مینویسم آخه برای تعطیلات نوروز میریم به دیارمون البته زود برمیگردیم. دیشب دخترم واکسن 6 ماهگیشو زد گرچه چند روز زودتر زد میخواستم دکترش واکسنشو بزنه و توصیه هاشو در مورد غذا دادن به دخملم بگه. نازنازی من از این ماه میتونه غذا بخوره. فدای دختر گلم بشم چه دردی داشته واکسنش، البته زیاد گریه نکرد و زیاد هم تب نداشت. تولد 6 ماهگی دخترم، شب چهارشنبه سوریه.البته ما اون شب داخل قطاریم داریم میریم به دیارمون ماهم، عسلم، امیدم، گلم تولدت مبارک پیشاپیش عید نوروز رو به تمام نوگلهای باغ زندگی و بهار زندگیم و همچنین شریک زندگیم تبریک میگم. بهترین شادباشها و بزرگترین آرزوها و یه بوس بزرگ تقدیم به همه شما....
21 اسفند 1390

سفرنامه اولین مسافرت آوینا

دختر گلم از 15 تا 18 اسفند ماه برای اولین بار به مسافرت رفت. یه سفر به یادماندنی(به خاطر وجود دختر نازم) به جزیره زیبای کیش. اینم سفرنامه دخترم به صورت تصویری.... جای همه تون خالی برای دیدن سفرنامه ادامه مطلب رو حتما ببینید آوینا بر فراز آسمان کیش آوینا در هتل ساحلی دیدنیها آوینا جان در کنار ساحل خلیج نیلگون فارس دخمل نازنازی در حال پیاده روی صبحگاهی با آقای پدر اینجا هم عسلم در حال دوچرخه سواری در کنار ساحله آوینا خانم در باغ پرندگان در پارک دلفینها اینجا هم آوینا برای شام در رستوران دیدنیهاست که موزیک زنده زیبایی داشت خانمی در کشتی آکواریوم برای دیدن م...
21 اسفند 1390

شعر شمارش اعداد

                          شمارش اعداد   یک ، یکساله دختر دو،  دو دونه گوسفند سه ، سمور تنبل چهار، چهار پایه کوچک پنج ، پنجره ی باز  شش ، شیشه شکسته هفت ، هفت تیر چوبی هشت ، هشت پای گنده نه ، نهنگ دریا ده ، دهقان پیره یازده ، یاس سفیدم دوازده ، دروازه بسته است   ...
14 اسفند 1390

خنده جدید آوینا

آوینا جان به تازگی این شکلی می خنده مخصوصا وقتی یه چیزی بهش میدم بخوره، صورتشو جمع، چشاشو کوچیک و بینیشو باز میکنه و شروع به فین فین کردن میکنه، خلاصه قیافشو بهم میریزه که بخنده. خدا کنه زود فراموشش کنه وگرنه باید یه راهی پیدا کنم که این حرکت یادش بره. اینم یه عکس خوشمزه و بامزه از خانمی ...
14 اسفند 1390

شعر زنبور طلایی و ماه آسمونی

زنبور طلایی ای زنبور طلایی              نیش می زنی بلایی پاشو پاشو بهاره               گل وا شده دوباره زمستونو خوابیدی                خواب بهارو دیدی کندو داری تو صحرا        سر می زنی به هر جا بشین به روی گلها                شادی ز بوی آنها تو صحرا و درو دشت             گل خوشبو روییده پاشو پا...
8 اسفند 1390

اولین باری که آوینا رو تختش خوابید

این هفته آوینا برای اولین بار رو تختش خوابید. البته زیاد میزارمش روی تخت که بازی کنه ولی اتاقش به خاطر اینکه به تراس راه داره سردتره، به همین خاطر تا گرم شدن هوا نمیتونه رو تختش بخوابه. البته فقط برای خواب روز تو تخت میخوابونمش چون شبها زیاد برای شیر خوردن بیدار میشه و باید کنارم باشه. یه بوس بزرگ و آبدار برای دخمل نازنازیم. ...
7 اسفند 1390

شعر آقا خرگوشه

این شعر رو آوینا خیلی دوست داره، میخوام شعرهایی که دوست داره رو بنویسم تا به عنوان یادگاری همیشه براش بمونه یه روزی آقا خرگوشه رفت دنبال بچه موشه  موشه پرید تو سوراخ  خرگوشه گفت آخ وایسا وایسا کارت دارم من خرگوشی بی آزارم   زود بیا از لونت بیرون  نمی خوای مهمون موشه پریدش بیرون نگاهی کرد به خرگوش دید که گوشاش درازه دهانش بازه شاید میخواد بخورتم یا با خودش ببرتم پس میرم پیش مامانم  اونجا می مانم مادر موشه که عاقل بود  خیلی خوب و کامل بود  نگاهی کرد به خرگوش گفت به بچه موش اون یه دوست مهربونه       زود برو بهش سلام کن       بی...
29 بهمن 1390

آوینا در نمایشگاه کیتکس 2012

نفسم هر لحظه که میگذره بزرگتر و زیباتر و شیرین تر میشی، عزیزم جمعه رفتیم نمایشگاه کیتکس، فکر میکنم بهت خوش گذشت چون با دیدن بچه ها حسابی ذوق کرده بودی. تازه بابایی هم کلی برات آواز خوند. دوستت دارم دنیای من                ...
25 بهمن 1390