آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

❀ღآویناღ❀

در شب یلدا چه گذشت

1392/10/8 17:05
نویسنده : ✿مهدیه✿
1,523 بازدید
اشتراک گذاری

جای همه خالی ما شب یلدا مهمون خاله الهام بودیم چندسالی هست که شبهای یلدا میریم خونه خاله. خیلی هم به ما خوش میگذره

امسال تصمیم گرفتیم بعد از اتمام ساعت کاری مامانم، یکراست بریم خونه خاله و ساعات بیشتری در کنار هم باشیم و بحرفیم. ساعت 5 بابایی اومد مهد و بعد رفتیم دنبال مامانی. یکم در اداره مامانی موندیم (من جیش داشتم بردنم دستشویی) و حدود ساعت 6 بود که راهی شدیم اما همین اول راه برای گذر از میدون توحید، راهی که رو که همیشه 5 دقیقه ای طی می کنیم یک ساعت و نیم وقتمون رو گرفت و منم پی پی (جیش شماره 2)داشتم و اعصاب بابایی هم از این همه بی نظمی داغون شده بود. مثل اینکه پلیسا رفته بودن یلدا و ماشینها رو در حالی که وسط میدون توحید گره خورده بودند ول کرده بودند. بعد از گذر از میدون توحید پیچیدیم به سمت داخل طرح ترافیک و منم خوابیدم و حدودا ساعت هشت و نیم رسیدیم خونه خاله جون.

به به خاله ای کلی خوراکیهای لذیذ برامون مهیا کرده بود که می تونید از وبلاگ علیرضا پست یلدای 92، عکس این خوراکی ها و غذاهای لذیذ رو ببینید. منم حسابی بازی کردم و سر به سر علیرضا گذاشتم.

اما در دیار مادری، تولد بابابزرگم مصادف با شب یلداست و هرساله با جمع شدن دور هم شب یلدا رو میگذرونن البته جای من رو هم خالی نگه میدارن

اون عکسه که کنار میزه، عکس منه و بابابزرگ در کنار نوه هاش تولدشو جشن گرفته. کاش ما هم اونجا بودیم اگه خونه خاله نمی رفتیم حتما دلم می گرفت

شب خوبی بود امیدوارم تو این شب به همه بچه های دنیا خوش گذشته باشه.

بوس بوس بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الهام مامان علیرضا
15 دی 92 19:20
شب یلدا در کنار شما خیلی به ما خوش گذشت تولد بابا بزرگ عزیز و تبریک می گم و براشون آرزوی سلامت و طول عمر دارم
✿مهدیه✿
پاسخ
ممنونم