این روزا خیلی سرکاریم

سلام

ما خانوادگی این روزا سرکاریم و مامانم نمیتونه وبلاگمو آپ کنه

چند وقتی بود که اینترنت خونمون (وایمکس ایرانسل 512) به شدت داغون شده بود طوری که حتی وبلاگ منو باز نمی کرد بنابراین بابای مهربونم تصمیم گرفت اینترنتمونو عوض کنه این دفعه سراغ یه شرکت جدید رفتیم و ای دی اس ال 8 مگ خریدیم با خودمون فکر می کردیم با این سرعت میریم فضا ولی واقعا که اینجا ایرانه سرعتمون یک پنجم 512 هم نیست .شرکته میگه ایراد از مخابراته، مخابرات میگه ایراد از شرکته. ولی مشکل کار ما هستیم که فکر می کنیم اینجا همه چیز روبه راهه ولی دریغا که اینجا همه چیز درهمه (به قول سالومه)

از اونجایی که مامانم میگه نباید از اینترنت اداره و وقتش در اونجا در جهت کارهای شخصی استفاده کنه این طوری میشه که بعد از گذشت هفته ها از مسافرتمون به نیشابور و عاشورا و تاسوعا هنوز مامانم نتونسته عکسامو بذاره و هنوز امیدواره که اینترنتمون درست شه (مامانم سراب می بینه)

خدمتتون عرض کنم موهام بلند شده و حسابی حرف زدنو یاد گرفتم و تو خونه مخصوصا تو راه مهد، مغز مامانمو می خورم. امروز تو راه هوس چیپس سرکه نمکی کردم بنابراین مثل خوره افتادم به جون والدین خوبم که من "جیپس ترش " میخوام. البته بابام بجاش برام نون خرید و منم وانمود کردم گول خوردم. دیگه تو خونه جیش نمیکنم و مامانم همه فرشامونو شسته چون خیالش راحته که من بزرگ شدم بهم اعتماد کرده ولی نمیدونه که همین طوری نباید اعتماد کنه (ساده است دیگه) ممکنه بهش رودست بزنم

یه همبازی دوست داشتنی پیدا کردم که وقتی تو خونه هستم یک ثانیه هم از خودم دورش نمیکنم بله تبلت بابایی شده هم بازی من. بیچاره بابام هر کاری که فکر کنید برای جدایی ما دو تا کرده ولی ما دو تا جدا ناپذیریم. تازه اگه یه موقع به دلیل شارژ نداشتن تبلتم بخوابه تا زمان بیدار شدن موبایل بابایی جاشو برام پر میکنه. نمی دونید چه بازی هایی داره منم عاشق این بازیهام

خیلی متن طولانی شده حوصله همه از خوندنش سر میره پس بقیه در تاپیک بعدی

بای..............................