تولد دو سالگی اوینا
تولد اوینا وسط هفته بود و به دلیل مشغله خودمون و دوستامون اونو اخر هفته که مصادف با تولد خودم بود برگزار کردیم. الانم به دلیل بی قراری اوینا نمی تونم کامل مطالب رو بنویسم پس میریم سراغ اصل مطلب
اوینا در حال اماده شدن
بعد هم بابایی خونه رو برای تولد اماده کرد
از بقیه تزئینات عکس ندارم البته دارم ولی خودمم هستم نمیشه اپلود کنم
و حالا انتظار برای اومدن میهمانان
اینقدر مهمونامون دیر اومدن که نزدیک بود دخملم بخوابه
بالاخره مهمونا اومدن و بعد از صرف چایی و شام و ظرف شستن، رفتیم سراغ جشن تولد
برای دخترم تولد مبارک خوندیم و با گفته خودش HAPPY BIRTHDAY TO YOU خوندیم و دخترم شمعشو فوت کرد
بعد هم رفتیم سراغ انداختن عکس های یادگاری
اینقدر عکس گرفتیم که حوصله بچه ها سررفت
رها که خمیازه میکشه، اوینا محو علیرضا شده و علیرضا هم از هیچ فرصتی برای خوردن نمی گذره و اما خاله ها هم که همگی مشغولند
بعد هم رفتیم سراغ کادوها
و اما اینم یه عکس یادگاری
شب خوبی بود. برای دخترم بهترین ها رو ارزو میکنم و از دوستانم بخاطر تشریف فرمایی تشکر می کنم و از اینکه دو تا دوستان عزیزم نتونستند بیان ابراز ناراحتی میکنم جاتون خیلی خالی بود
دخترم باید منو ببخشی که اینقدر خلاصه نوشتم اخه خودت نمیذاری من بی تقصیرم