تولد نیم سالگی گلم

ما 23 اسفند به دیارمون رفتیم و فرداش پدرم یه جشن تولد کوچیک برای دخملم گرفت. جای همتون خالی، خیلی خوش گذشت. مهمونای دخملم، خانواده خاله مریم و مرضیه و خانواده دایی حسن و دایی حسین و عزیز و بابابزرگه (گرچه خودشم مهمونه).

دختر ماهم، نیم ساله شدی. نمیدونی چقدر خوشحالم، خیلی خیلی دوستت دارم، عاشقتم. تولدت مبارک.

فدات شم عزیزم مهربونم مامانم

صبح روز 24 ام، آوینا جونم تونست به تنهایی و بدون پشت زدن بشینه. حسابی غافلگیر شدم چون برای نشستن زیاد تمرینش نداده بودم فکر نمیکردم به این زودیا بشینه حداقل تا 15 روز دیگه

اولین باری که آوینا نشست

راستی انتظار هم به پایان رسید ماهم از این ماه میتونه غذا بخوره دکترش گفت سوپ ساده شامل برنج و سیب زمینی و هویج و بعد از 15 روز ماهیچه و مرغ بدون نمک و همچنین فرنی و حریره بادام و لیموشیرین و آب سیب میتونه بخوره.

حالا میخوام دختر خاله آوینا رو بهتون معرفی کنم. آتوسا جان 4 ماهشه، دخمل ماهیه.