توت خوری
صبح روز دوم ورودمون به نیشابور با خاله مریم و دایی حسن رفتیم توت خوری. جاتون خالی هوا عالی عالی توتها درشت و آبدار، تازه بعد از توت خوری همونجا صبحونه هم خوردیم. منم تا بحال اینقدر در خوردن زیاده روی نکرده بودم ولی بعد مامانم تا شب بهم غذای چرب نداد بدتر اینکه بهم شیرم نداد.
بزرگترا چادر میگرفتند و بابای فرزین که بالای درخت بود درخت رو تکون میداد منم زیر چادر راه میرفتم
دایی حسن منو برد بالای درخت و منم چند تا توت خوشمزه از بالای درخت خوردم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی