از اونجاییکه موهای نوزادی اوینا نریخته بود و موهاش خیلی خیلی نازک، کم پشت و رشدش کم بود اطرافیان پیشنهاد دادند کچلش کنیم اولش اصلا راضی نشدم و دلم نمیومد، ولی بعد با دکترش، آرایشگرم و چند نفر که قبلا این کار رو برای بچه هاشون انجام داده بودند، صحبت کردم و اونام نظراتشون مثبت بود و منو قانع کردند بنابراین آخر شب که اوینا حسابی خواب آلود بود پدرش موهاشو زد. منم پشت سرهم برای اوینا گزارش مراحل کچل شدنشو میدادم و از خنده نمیتونستم خودمو کنترل کنم. بیچاره اوینا مات و مبهوت به ما نگاه میکرد که این مامان و بابای من نصف شبی چرا این طوری شدند؟ با سر من چه کار دارند؟!!! این عکس بلافاصله بعد از کچل کردنشه به نظرم خیلی بانمک شده، چشاش بی...