دختر دایی
هفته قبل دختر داییم اومد خونمون. این اولین باری بود که میومد خونمون. مامانی و یاباییش هم از سال 88 نیومده بودن خونمون. بنابراین مامانم خیلی خوشحال شده بود دایی به همراه پسر عمه مامانم به شمال رفته بودند قرار بود روز چهارشنبه برن خونه یکی از دوستان در کرج و پنج شنبه بیان خونه ما. روز چهارشنبه طی هوس آشی که مامان ما رو فرا گرفته بود با خاله الهام قرار گذاشتیم بریم بوستان ولایت و شام آش بخوریم. به نزدیک بوستان که رسیدیم دایی زنگ زد که ما امشب برای خواب می رسیم خونتون لذا قضیه شام و بوستان کوتاه و مختصر اما بسیار مفید شد. دست خاله الهام درد نکنه چه آشی شده بود همونی بود که مامانم هوسشو کرده بود. من و علیرضا هم بسیار مهربانانه با هم کلی بازی ک...
نویسنده :
✿مهدیه✿
20:56