آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

❀ღآویناღ❀

سد لتیان

جمعه رفتیم سد لتیان بقیه ماجرا رو خودتون حدس بزنید. اینترنتم اینقدر ضعیفه که ترجیح میدم فقط عکسا رو اپلود کنم، باید غذا هم بپزم، خونه رو هم مرتب کنم، به اوینا عصرونه بدم، چایی بذارم، لباسای چرک رو جدا کنم و بریزم تو ماشین و ... دیدید اصلا وقت نوشتن رمان ندارم ما تنهایی جایی نمیریم در واقع رفیق نیمه راه نیستیم، یار باوفامون هم با ماست   بادبادکو می بینید اون بالاهاست اوردیم بچه ها بازی کنند ولی بزرگترا سرگرم شدند در انتها از محسن اقا برای تهیه غذا (خودش میدونه کدوم محسن منظورمه) و خاله الهام بابت همکاری در تهیه غذا ممنونیم ...
13 آبان 1392

یک روز با الناز

یک روز به یادماندنی با الناز مقبره عطار اسب سواری کلا متوجه شدید مامان ما حوصله حرف زدن نداره الناز جونم خیلی خیلی دوستت دارم اینموضعیت من و الناز خسته در پایان روز ...
5 آبان 1392

همبازی های باوفای اوینا

همبازی های دوست داشتنی اوینا که هر وقت اوینا میره دیار مادری سریع میان و دور اوینا رو شلوغ میکنن و اوینا هم نهایت لذتو میبره فرزین، الناز، اتوسا و دختر دایی کوچولو النا البته میونه اوینا با اتوسا کمی شکرابه اونم سر اسباب بازی ها که هر رو میگن مال منه البته صحنه های خوب هم زیاد دارن یه روز دوتایی داشتند کتاب میخوندند خیلی بامزه بود فقط تونستم یه صحنه کوتاهی رو فیلم بگیرم اونا شبها هم با هم میخوابیدند ...
28 مهر 1392

جمعه دو هفته قبل

دو هفته قبل با یار همیشگی مون علیرضا خان به تعطیلات آخر هفته رفتیم. پارک سرخه حصار زمانی که رسیدیم ساعت یک بود بنابراین باباها بعد از خوردن چایی مشغول تهیه غذا شدند و بچه ها هم مشغول بازی و مامانا هم دنبال بچه ها اینم گزارش تصویریش مرحله1: تشویق پدرها و نیرو دادن به اونها مرحله 2: دل علیرضا رو به دست اوردن مرحله3: همبازی شدن با علیرضا مرحله4: انجام کارهای خارق العاده مرحله 5: کشف جوی آب و انجام عملیات پرتاب سنگ مرحله6: خوردن غذا عکس نداریم همه مشغولند مرحله7: خوردن میوه اینم قیافه باحال علیرضا در اخر سفر که به دلیل سرمای بعداز ظهر ترجیح داده شد صورتشو در حمام گرم خونشون بشورن تا اب سرد همراه ...
28 مهر 1392

تولد دو سالگی اوینا

تولد اوینا وسط هفته بود و به دلیل مشغله خودمون و دوستامون اونو اخر هفته که مصادف با تولد خودم بود برگزار کردیم. الانم به دلیل بی قراری اوینا نمی تونم کامل مطالب رو بنویسم پس میریم سراغ اصل مطلب اوینا در حال اماده شدن بعد هم بابایی خونه رو برای تولد اماده کرد از بقیه تزئینات عکس ندارم البته دارم ولی خودمم هستم نمیشه اپلود کنم و حالا انتظار برای اومدن میهمانان اینقدر مهمونامون دیر اومدن که نزدیک بود دخملم بخوابه بالاخره مهمونا اومدن و بعد از صرف چایی و شام و ظرف شستن، رفتیم سراغ جشن تولد برای دخترم تولد مبارک خوندیم و با گفته خودش HAPPY BIRTHDAY TO YOU خوندیم و دخترم شمعشو فوت کرد بعد هم رفتیم سر...
29 شهريور 1392

اوینا تا 20 می شمره

تازگی ها اوینا سطح شمردنشو از ده به بیست ارتقا داده بگید ای ول الانم در حال شمردنه اونم با دستاش دقتو داشته باش اینجا هم سعی داره با دستاش قیچی درست کنه و بعد که موفق میشه بلند میگه مامان مامان قچی ...
22 شهريور 1392

مهد اوینا

مهدی که اوینا میره دوزبانه ست. تا الان اوینا 5 کلمه انگلیسی یاد گرفته : زرد، ماهی، دندان، بلند شو و بشین. اول هر ماه یه خبرنامه به ما میدن که برنامه های ماه پیش رو و یکسری نکات اموزشی و تربیتی داره مثلا تو این ماه این برنامه ها رو داشتن روی صفحه اولشم یه برگه داره که نشون میده چه وسایلی رو برای این ماه باید ببریم مهد جدیدا هم یه لیست برای سال تحصیلی جدید دادن که باید تهیه کنیم و این داستان همچنان ادامه دارد....... ...
22 شهريور 1392