آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

❀ღآویناღ❀

تعطیلات عید فطر 1

برای تعطیلات عید فطر با مامانی، بابایی، بابابزرگ، عزیز ودایی حسین رفتم شمال. شهر کتالم نزدیک رامسر صبح روز اول قبل از خوردن صبحانه با بابابزرگ یه گشتی در محوطه ویلا زدم به مرغ و خروسا صبح بخیر گفتم تاب بازی کردم الاکلنگ بازی کردم با وسایل ورزشی (به سبک خودم) ورزش کردم سرسره بازی کردم در آخر هم یه صبحانه مفصل خوردم. هوا عالی بود بهاری بهاری ...
19 مرداد 1392

پارک رفتن شبانه 2

میخواستم یکی از شبها رو کامل عکساشو بذارم ولی چون ماه رمضون تموم شده منم دیگه انگیزه کافی ندارم خلاصش اینه که شبها بعد از افطار می رفتیم پارک ارم. بعد از خوردن میوه بابایی لالا میکرد و من با گل دختر بازی میکردم. عکساش هم چون تاریکه خیلی قشنگه اوینا هم از لحظه رسیدن یه چی پف دستش میگرفت و راه میرفت هر جا بچه ای میدید سریع میرفت به زور بهش چی پف میداد وقتی هم که خسته میشد کنار باباییش دراز میکشید و سعی میکرد دستاش و پاهاشو مثل بابایی بذاره و بخوابه شبهای خوبی بود چه میشه کرد برای تکرارش تا سال دیگه باید صبر کرد غیر ماه رمضون هم هر شب دیگه ای بری، اینطوری بهت خوش نمیگذره ...
19 مرداد 1392

آوینا کچل شد

از اونجاییکه موهای نوزادی اوینا نریخته بود و  موهاش خیلی خیلی نازک، کم پشت و رشدش کم بود اطرافیان پیشنهاد دادند کچلش کنیم اولش اصلا راضی نشدم و دلم نمیومد، ولی بعد با دکترش، آرایشگرم و چند نفر که قبلا این کار رو برای بچه هاشون انجام داده بودند، صحبت کردم و اونام نظراتشون مثبت بود و منو قانع کردند بنابراین آخر شب که اوینا حسابی خواب آلود بود پدرش موهاشو زد. منم پشت سرهم برای اوینا گزارش مراحل کچل شدنشو میدادم و از خنده نمیتونستم خودمو کنترل کنم. بیچاره اوینا مات و مبهوت به ما نگاه میکرد که این مامان و بابای من نصف شبی چرا این طوری شدند؟ با سر من چه کار دارند؟!!! این عکس بلافاصله بعد از کچل کردنشه به نظرم خیلی بانمک شده، چشاش بی...
14 مرداد 1392

پارک رفتن شبانه 1

بعد از افطار دیگه نمیشه اوینا رو خونه نگه داشت لباساشو میاره و میگه بریم پارک. ما هم از خدا خواسته به محض تموم شدن سریال مادرانه، یکم میوه و زیرانداز برمی داریم و میریم پارک یه شب رفتیم بوستان جوانمردان. نمیدونستیم اونجا برای ماه رمضون برنامه ست. ما به قسمتای خوبش که خواننده آورده بودند رسیدیم. یه قسمتی هم برای بچه ها و بزرگترا بود که بچه ها لگو بازی میکردند و بزرگترا جورچین ها رو حل میکردند. جای همه خالی       ...
13 مرداد 1392

نصف روز اوینا چطوری میگذره

تو این هوای گرم و سوزان، نصف روز رو اوینا تو حموم در حال آب بازی میگذرونه. به نظرتون بازی بهتر از این تو این روزا برای بچه هست؟ نه نیست البته برای اینکه آب هدر نره، لگن رو آب میکنم و تا چند روز با همون آب بازی میکنه کارش اینه که آب رو از یک ظرف تو ظرف دیگه بریزه اینقدر این کار رو با احتیاط انجام میده که جز آبی که خودش رو سر و صورتش میریزه که مثلا داره سرشو میشوره، آب دیگه ای حتی رو لباسش نمیریزه دختر گلم یعنی واقعا وقتی بزرگ شدی میای این مطالبو بخونی یا حوصلشو نداری فقط عکسا رو نگاه میکنی و بس الهی من فدات ...
9 مرداد 1392

وقتی مامان سرش شلوغه

فکر کنم یکی از لذتای اوینا زمانی باشه که مامانی سرش شلوغه. مثلا باید یکی از کارای کامپیوتریشو رو در یک زمان محدود و مشخص انجام بده. اینجاست که در یکی از کابینتها به روی اوینا باز میشه و اوینا خانوم مسرور و شادمان به جون جهیزیه مامانش میفته میشه گفت وقتی مامان سرش شلوغه اوینا هم سرش شلوغه حالا مواظب باش جهیزیمو خراب نکنی، بازی کردن که حقته نوش جونت     ...
7 مرداد 1392

ابتکار در بازی

شرایطی تو خونمون پیش اومد که دخملم تونست چندساعتی بازی کنه و از یکنواختی دربیاد. منم ذوق زده عکاس باشی شدم اینجا آوینا داره ادای پیشی رو درمیاره، میومیو میکنه و چهاردست و پا راه میره حالا دخملم مار شده، جدیدا باباییش براش قصه یک مار رو تعریف کرده و اوینا مرتب از من میخواد همونو براش تعریف کنم. رو زمین دراز میکشه و خودشو مثل مار رو زمین میکشه اینجا داره ادای راه رفتن آقا قوری (قورباغه) رو درمیاره اینجا هم مثل میمون راه میره، آوینا میمونو خیلی دوست داره چون میمون موز میخوره و اوینا عاشق موزه اینم یه ژست آخر بازی از گل دخترم ...
7 مرداد 1392

سوارکاری

بعضی وسایل تو خونه هست که آوینا حق نداره دست بزنه ولی تا نق میزنه باباییش سریع بهش میده مثل این شتره و گوسفنده امروز آوینا تصمیم گرفته سوارکاری کنه. اول نوبت شتره سوار شتر میشه و میگه پیتی کپ پیتی کپ بعد بلند میشه و شیهه میکشه حالا نوبت بعبعی یه، آوینا بع بع میکنه و به باباش میگه تو هم سوار شتر شو حالا دوست دارید حال این شتر و گوسفند رو بعد از سوارکاری بدونید شتر که سر نداره و پاشم شکسته گوسفند هم گوشش کنده شده حالا برید وسایل خونتونو بدید دست بچه و از کاراشون ذوق کنید اینم آخر و عاقبتش ...
6 مرداد 1392

کمک یا برعکسش ....

ما هر وقت خواستیم کاری بکنیم امکان نداره این وروجک خودشو قاطی نکنه. البته بد نیست ولی باعث میشه کارم چند برابر بشه. دیشب بعد از افطار خواستم میز رو تمیز کنم شیشه پاکن رو گذاشتم رو میز و رفتم که روزنامه بیارم. در همین حین تلفن زنگ خورد و مشغول صحبت شدم. بعد که اومدم به کارم برسم، دیدم موش موشی مامان خودش روزنامه آورده و ضمن مزه کردن شیشه پاک کن، یه مقدار روی میز رو تمیز که چه عرض کنم حالااااااااااااااا  تمیز کرده. ضمنا نصف شیشه پاک کن رو روی میز خالی کرده   منم یه مقدار کثیف کاریهاشو تمیز کرده و قسمت آب پاش بطری رو بستم و به عکس گرفتن مشغول شدم حالا وقتی بزرگ شد بهم میگه: ببین چه میزتو برق انداختم! چرا از من کار میکشیدی؟...
29 تير 1392

این فقط ظاهر آویناست

دخملم برای رفتن به سالگرد ازدواج خاله الهام آماده شده ظاهرا دختر آروم و مهربونیه. مگه نه؟ ولی آخر شب نظر همه چیز دیگه ای بود دلیلشم اینجاست: وبلاگ علیرضا پست من و آوینا و سالگرد ازدواج http://alirezanoori.niniweblog.com   ...
23 تير 1392